مینویسم تا بمونه



---وقتی آخر شبی وسط یه چت مهم یه نت قطع میشه و همه چی میره رو هوا فقط یه معنی داره اونم اینکه مامان خانوم طی آخرین بازرسی از اتاق آق پسرش برا حفظ سلامت خانه و خانواده مودمو قطع کرده.

---وقتی وسط مهمونی میپرسی :(مثلا) مامان سفره رو بندازم؟!!فقط مامان خانومه که میتونه یجوری نگات نکنه که انگار وجود نداری بعدشم میره سرکار خودش یا میره میشینه پیش مهمونا.

---وقتی بهت میگه برو "چیز" و بیار

+چیرو؟

-همون چیزو دیگه

+o-Oخب ;کجاست حداقل؟

-همون جاس.بغل چیز

+O-o(عاخه چرا)باترس:مامان .مامان جونممیشه یبار دیگه بگی چیو کجا؟

-ای بابایه چی نمیشه ازتون خواست.خودم میام.خدا هیچ کسومحتاج شماها نکنه والاع!!

+:|

---وقتی میگم حوصلم سر رفته فقط مامان خانومه که تو جواب میگه پاشو یه گرد گیری کن.چی میشه عاخه این خونه مگه مال شماها نیست؟

مامانم!!دیروز خونه رو قده خونه تیه عید تمیز کردیم خب عاخه!

---فقط یه مامان خانومه که وقتیحاضر میشی برا بیرون،خرید،پارک،مهمونی و حتی عروسی میگه: مگه عروسیه؟؟(بیشتر وقتام میگه مگه عروسیه باباته!!نمیدونم چ سریه که دوس داره سره خودش هوو بیاره:|

---فقط یه مامان خانومه که وقتی یه آهنگ جلوش میخونی و دوتا قرمیای میگه:کاش درساتم اینطوری حفظ بودی

---فقط یه مامان خانومه که میاد خونه و میگه:این چه وضع خونست؟شاید جا من یه مهمون سر زده میومد!!نمیگفت این چه وضعشه.مثلا دخترم داره این خونه!!مامان جان الان کسی بی دعوت یا بی اطلاع جایی نمیره.بعدشم به این بهم ریختی که میگی کلا یه بالشه رو زمین که اونم با منه.

---فقط یه مامان خانومه که میگه من انتقاد پذیرم.ایراد غذامم اول از همه خودم میگم.حالا کافیه تو جواب حرف خودش که گفته یکم غذا نمک نداره فقط بگی :آره.محاله نشنوی که شماها حقتونه فلانی مادرتون باشه نون یه ذره.درس کنه کلیم منت بذره سرتون.

--فقط یه مامان خانومه که تا میگی برم بخوابم میگه:نکه زود پاشدی بایدم بخوابی!!عاخه گلههه مننن.کاری که باهام ندارین چ فرقی داره خوابم یا بیدار

همین مامان خانومه که تا وقتی فقط فک کنه داری درس میخونی یاکاری داری کلهههه میوه و غذا و تقویتی آی دنیارو سرازیر میکنه تو اتاق.

همین مامان خانومه که اگه یه نصف روز خونه نباشه لحظه رولحظه بند نمیشه.

همین مامان خانومه که حتی وقتی شبا تا صب خوابش نبره بازم زودتر ما پاشده و صبونه رو آماده کرده که نکنه یه وقت بدون حتی اون یه لقمه کسی پاشو بذاره بیرون.

همین مامان خانومه که تاج سره.

مامان  جونم.عشقی

جانم فدای نفستفقط توباش.


اصولا مقدمه چینی بلد نیستم برا همین تحت هر شرایطی خیلی صاف و ساده وصادق میرم سر اصل مطلب.

بنظر من محبت کردن و مهربونی کلا یه مسئله ی ذاتیه.وقتی تو ذاتت یه چیزی باشه تقریبا غیر قابل تغییره ولی خب باید بیش از حدم نشه و کنترل بشه.اخه توجامعه ی ما

مهربونی ای که درونی باشه.اصولا کاری نداره طرف مقابل کیه؟!چیه؟!دختره،پسره،پیره جوونه زنه مرده یا اصن یه موجود غیر انسان مثه حیواناته.آدمای مهربون اصولا به فکر دیگرانن.هر کسی هرچقد غریبه ممکنه براشون اهمیت داشته باشه."نه اهمیت خاص".فقط درحدی که اون حس مهربونی بشه.مثلا اگه دوست دوستمون یهو حالش بد بشه.ممکنه دو هفته دیگه که دوستشونو دیدن حال اون طرفو ازش بپرسن.فقط در همین حد.ولی مشکلی که ما دچارشیم اینه که هر حرفیو هر رفتاریو هر موضوعیو "خاص"میکنیم.خاص میکنیمو میگیم طرف"منظور" داره.چرا دوست داشتن های بدون عنوان رو یاد نمیگیریم؟چرا یاد نمیگیریم برا اینکه کسیو دوست داشت یا به کسی کمک کرد یا محبتی خرج کسی کرد دنبال اسم و عنوان برای طرفمون نباشیم.؟

 

ما همه آدمیم.انسانیم.کمک کردن ،مهربونی کردن ،حال همو پرسیدن و همراهی با کسی، اسم وعنوان و لقب نمیخواد.قرار نیست اگه من کاری میکنم اگه تو لبخند کسیو جواب میدی اگه اون یکی حال کسی رو پرسید منظوری داشته باشه.

یادمونم بمونه که خیلیا با ساختن عنوانایی که ظاهر خوبو مثبتی دارن به چه طرز فکرای اعتماد شده  تو قالب اون اسم دارن خیانت میکنن.

باشد که آدم باشیم.


همین یک شنبه ای بود.صبح مثه خانومای گل پاشدمو حاضر شدمو آق بابا زحمت نمودن دخمل جیگرشونو رسوندن و من در کمال آرامش تو این گرما رسیدم.خوشحال و خندون رفتم سر کلاس و خداشکر دو سه نفر فقط بودنو تونستم یجای خوب جلو کولر (این کلاس ما شبکه کولرش گوشه کلاسه و بنده خدا استاد و نفرات روبروییش همیشه خدا در گرمای شدید بسر میبرند.برا همین تو یه کلاس 48ظرفیتی که 60 نفرشاگرد گرفتن جای خوب نعمته.چون تایم کلاسم زیاده گرما حوصله و یادگیری و .رو کم میکنه.)خلاصهنشستمو.گوشیمو ذرآورذمو هندزفری رو گذاشتم که مثلا آهنگ بگوشم این نیم ساعته مونده رو.گفتم حالا که کلاسم خالیه تقریبا صداشوکم کنم که یه وقت شنیده نشه از بیرون.خیر سرم شعور به خرج دادم.خلاصه آهنگو گذاشتم دیدم صداش خیلی کمه.بیشترش کردم دیدم بازم کمه.گفتم حتمن چون اهنگه حالت وویس داره ولمه خودش پایینه.برا همین بیشترش کردم.که یهو متوجه شدم.

اصن هدفونه وصل نشده:|ینی سوکتش خوب نرفته جاش.

خدا سرتون نیارهاز خجالتم حتی برنگشتم ببینم اون دو سه نفری ک سر کلاس بودن در چه حالن.

دیگه وااااقعا چیزی برا گفتن ندارم.:|


+"عشق به دیگری ضرورت نیست حادثه است

عشق به وطن ضرورت است نه حادثه.

عشق به خدا ترکیبی از ضرورت و حادثه است"

+عاشق زمزمه میکندفریاد نمیکشد.

+عشق یعنی پویش ناب دائمی.به سراغ خستگان نمیرود.

+خداوند خدا،بیش از آنکه انسان را بیافریند،عشق را آفرید.چرا که میدانست انسان بدون عشق درد روح را ادراک نخواهد کرد و بدون درد روح،بخشی از خداوند خدا را در خویشتن نخواهد داشت.

+عاشق بهانه نمیگیردنق نمیزند.درباب رندگی سخت نمیگیرد.عاشق ترک لبخند نمیکند!لبخند تذهیب زندگیست و بوسه ایست بر دست های نرم محبت.

+چشم آن کس که میبیند مهم نیستروح آن کس که دیده می شود مهم است.همه کس را نمیشود وا داشت به چشم پدری یا مادری نگاه کنند.اما.خورشید اگر واقعا خورشید باشد همه خیره چشمان بدنگاه را کور می کند.

+قیمت عشق همیشه بیش از تحمل آدمی بوده.

+یکبار باید عاشق "دیگری" شد.اما یکبار نباید زندگی کرد.و زندگی را نباید یک قطعه کامل غیر قابل تقسیم به اجزا فرض کرد.یک گلدان.یک کوزه.زندگی به اجزای بیشماری قابل تقسیم است.که هر جز به تنهایی زندگیست.هر واحد کوچک زندگی ،زندگیست و کل زندگی باز هم زندگیست.چه کنیم که اسم جز و کل یکیست؟!اما اگر قرار باشد فقط یکبار زندگی کنیم،زندگی چیزی بسیار زشت و مبتذل خواهد شد.همانظور که اگر دوبار عاشق شویم عشق چیز بی اعتبار و بی معنی ای می شود.

+مگذار که عشق به عادت دوست داشتن تبدیل شود.

+عشق،عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست.پیوسته نو کردن خواستنیست که خود پیوسته خواهان نو شدن است و دگرگون شدن.

+تازگی ذات عشق است و طراوت بافت عشق.چگونه میشود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟؟!!

+از اشتباهات به تکرار می رسیم.از تکرار به عادت به بیهودگی.از بیهودگی به خستگی ونفرت.

+عشق نجات دادن غریقی است که دیگر هیچ کس امیدی به نجاتش ندارد.

+هرگز انتظار ندارم مرا همان قدر دوست داشته باشی که دوستت دارم.این توقعیست غیر منصفانه.من باید عاشق تو باشم .در حد ممکن عشق و آرزومند آن باشم که مرا بخواهیهرقدر که می خواهی.

+عشق محصول ترس از تنها ماندن نیست.

اووووووووووووه.اون موقعا کتاب "یک عاشقانه آرام"و خوندم.اونقد برام جذاب نبود که حتی تمومش کنم.ولی تا جایی که خوندم این تیکه هاشو دوس داشتم:)


امروز 23 یا 24اسفنده.نمیدونم ولی دوشنبست.یعنی فردای دیروز که یک شنبه بود.(خودم میدونم کشف نکردم که امروز فردای دیروزه حتمن منظور دارم!!!)بعله.داشتم میگفتم.دیروز عصر بود که تلفن خونمون زنگ خورد و ما یهویی به یه عروسی یهویی دعوت شدیم.اونم کی؟؟2 فروردین.چون یهویی بود تلفنی شد وگرنه بدون کارت و دعوت رسمی ما که جایی نمیریم.شوما رو نمیدونم.;)

حالا اینکه چرا از دیروز که دعوت شدیم تا امروز من این شکلی :| بودمو اگه دختر باشین متوجه میشین.شما دختر نیستی داری میخونی؟؟گریه نداره ک.میگم الان:))بالاخره دخترمو قانون میگه که نباید بدونم چی بپوشم!!! عروسی عروسیه فامیل دوره.برا همین گشتمو گشتمو گشتم.تا پیشی اونجارو خط خطی کررد.عه عه ببخشین اون رفتمو رفتم بود.بعله.گشتمو گشتم تا لباس در خورعروسیه فامیل دور پیدا کردم.و خیلی زود به این :)) تغییر یافتم.بعله.چقد من تهه دلم هیچی نیست.:)))

و "این"موضوعه جدیدی دستم داد تا یه پست جدید در خدمتتون باشم.

هدف اصلیه همه دخترا بعد از شنیدن خبر دعوت به عروسی ظاهر شدن ینی ظاهر کردن خودشون به نحو "سر تری"ست.(بخصوص "سر تری" از دختری ک حالا شده زنه خاستگار سابقشون)اونقد این مسئله مهم و حیاتیه که حتی مورد داشتیم دختره خواسته از عروس مجلسم "سر تر" باشه اما چون نشده دست در کار خداوند برده و به کشتن خویش رضایت داده.(نترسین!!موفق نشده!!بالاخره دختر است دیگر)حالا.خانوم خوشگله!!اکه به ایشون به عنوان عروس مجلس رحم کرده بودی و از خیر "سرتری" نسبت بهش میگذشتی اینطوری ضایع نمیشدی.بعله.

یه سری از دخترا اونایین که کرور کرور خاستگار و رد کردن و اصنم قصد ازدواج ندارن از وقتیم که یادشون میاد میخوان و دارن ادامه تحصیل میدن. ولی اینکه  چرا اینقد میخوان خودشونو به یه سری از مامانا (اونم به صورت عالی)نشون بدن که از قضا اون مامانا حداقل یه پسرم دارن.(نفسم گرفت)من که نمیدونم!!!

البته این مسائل به دخترا ختم نمیشه و وای به روزی که سه خانواده ی دختر و پسر،خانواده دختر و خانواده پسر باهم به عروسی ای دعوت شده باشن.اون جاست که میشه نتیجه این رقابتو به صورت این جملات شنید:

-خواهرتونه؟؟

+نه عروسمه.                 

-O-oاصلن بهتون نمیاد.

--برادرتونه؟؟!!

++نه دامادمه.

--O_Oشوما مگه دختر بزرگ دارین که حالا دوماد داشته باشین!!!

بعله!!!اینطوریاست!!!خانومن دیگه!!!:))

خدا نکنه تو این عروسی یه پسری خیلی "آقا"جلوه کنه.چی میشه؟؟توضیح بدم؟؟فقط بگم مورد داشتیم طرف شام نخورده تا کلاس گذاشته باشه.فک کننننن.شامممم.وواااااای.

می ارزه عایا؟!!من که ریسک نمیکنم:)))

.

حالا چن روزی تا عروسی این دو کفتر عشق مونده یاده عقدشون افتادم.آقای "د"اونقد هول بود که قبل از تموم شدن  حرف عاقد گفت"بله".اونقدم بعدش خوشحال بودن که بعد شام فهمیدن.

اِوا حلقه.

حلقه.

حلقه یادمون رفت

امیدوارم همون شب ذوق  و هولیّت این دوتا کفتر تموم شده باشه و گرنه باید منتظر شگفتی های جدید تو عروسیشون باشیم.

نوروزتون شادِ مجلسی.


1- عید،همه میریم.هیچ کس نمیاد.قبول؟!قبول نکنین ینی به ماماناتون کمک نکردین که هیچ!!!تازه برا زحمتشونم ارزش قایل نیستین:))

2- رمزwifiاز منوی میهمان حذف خواهد شد.(میدونم با قانون یک تداخل داره ولی احتمالات و نماید فراموش کرد)

3-به هیچ کس ربطی نداره.چیا؟!!اینا:سنمون.چی خوندنمون.کی ازدواج کردنمون.تموم شدن درسمون.

4-تا میتونیم میخوریم.چی؟هرچی:هر چی که بشه از گلو عبور داد.مگه چن بار عید میشه.

5-روبوسی ممنون.مگه مسخرشونیم!!فقط اداشو درمیارن.سرسنگین.فقط دست.

6-لباساونو از کجا خریدیم.بهمون میاد یا نمیاد.به خودمونم مربوط نیست.چ برسه به شما فامیل عزیز.

7-چاق شدیم؟!!ما شدیم.تو چرا حرص میزنی؟؟چون با همه اینا هنوزم از تو لاغر تریم؟!!

8.

چیزی دیگه یادم نمیادیادتون اومد.تا سه تا قانون میتونین اضافه کنین تا در کنار هم عید خوبی رو سپری کنیم.

یا علی.

امیدوارم با دست پر برگردم.ولی بدون آبرو ریزیچشمک


تایم خالیمون بود و همه دور هم جمع نشسته بودم تو کتابخونه و حرف میزدیم.(بله کتاب خونه ما جای ح زدنو نماز خونه ما جای درس خوندنه)

غزاله گیر داد:

غ:پاشو بریم اب انار بخوریم.

من:اب انار نه.فقط اب زرشک.

غ:خوب باشه.آب زرشکم داره.

من:خستم.دوره.کیفهمم سنگینه.

غ:"خودم"!!!بریم دیگه!!;)

من:اگه بچه ها ماشین آورده باشن.باشه.

من رو به همه:بچه ها کسی ماشین آورده؟؟

غزل خیلی شیک و مجلسی:

-ماشین حساب؟

-ماشین حساب مهندسی؟

من:عزیزم.ماشین(دستمم به حالت سوییچ ت دادم که متوجه شه)

دوباره غزل با اطمینان کامل تر:

-جزوه ماشین؟؟

من: :|

-کتاب؟؟

:|

-حل تمرین؟؟

:|

من:عشقم.ماشین!!وسیله حمل و نقل.

خودتون غزل رو تصور کنین:)))

بعله.نابغه که باشی دوستاتم نابغه میشن:)

++جا داره تشکر کنم از آقای مهندس خوشبخت که مهمونشون بودم و از همه کسایی که لطف کردن و لطفشونو شامل حالم کردن.سپاس.:)


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

اموزش نقاشي پزشک آنلاین تیم پرسپولیس گلپایگان کاشی و سرامیک Courtney هيتر بیت باز تالار شیمی